۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

قاضی صلواتی و همه قاتل‌ها بخونند


خنده توی کار تو نیست
، با خودتم قهری عزیز ،
محکمه دکان تو و
جز اخم تو چشمات چیزی نیست
از همه کارها میدونی ،
سیاست و بنگ و حشیش ،
هستی‌ ما به دست توست ،
هرچی‌ دلت خواست بنویس
کم ننوشتی تا حالا ،
پنج سال و ده سال چیزی نیست
میگن بهشت مال شماست ،
سهم ما جز نار چیزی نیست ،
حکم تو شد حکم خدا ،
بهشت فوری بنویس
یک نظر تو کافیه ،
که من بشم وطن فروش ،
سلام بشه هتک نظام ،
علیک بشه کفر و خروش
هزار تا زندان می‌شناسی‌ ،
ریز و درشت ، قصر تا دروس ،
کهریزک و همّت و یاس ،
خونهٔ امن ، رشت تا چالوس
حوری رو میبخشم به تو ،
بگذر از این قهر و خروش ،
بیا میون مردمت ،
سبز نشدی بشین خموش
فردا میاد ،
بهار می‌شه ،
سبزه به روزگار می‌شه ،
بدی میره
خوبی‌ میاد ،
عاشقی موندگار می‌شه
حیفه تو اون روزای خوب ،
حین فرار بگیرنت ،
نبینی صلح و سازشو ،
بالای دار ببینمت
سد علی‌ تو اون روز سبز ،
مجتباشم نمیشناسه ،
پولاش که رفتن سوریه ،
باهاش عصاشو عباشه
نشین به پای روضه هاش ،
پاش برسه حسین کشه ،
مسلم و کافر بمونه ،
بچه هاشم نمیشناسه
حیفه تو اون روزای خوب ،
حین فرار بگیرنت ،
نبینی صلح و سازشو ،
بالای دار ببینمت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر