۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

دست در دست هم دهیم به مهر ، رهبران را برون کنیم از بند / چه حصر خانگی ، چه زندان شهید همّت ، چه حشمتیه ، چه کاخ مرمر ! زندانی زندانیست . . .

چه غوغایی بود وقتی‌ حصر خانگی شروع شد . همه جا زمزمه بود .
چه فردایی بود کوی اختر با حصاری آهنی ، زمزمه‌ها رسا تر شد . تا اینکه بمب صوتی نه تنها خانه شیخ ما ، بلکه فرمانیه را لرزاند .
به یک باره سکوت شد و چراغ‌های خاموش . دو خانه ، دو مسکن ، بی‌ حرمت شد و بزرگتر‌هایش را شبانه و قربانی وار بردند .
کجا ؟ خدا می‌‌دانست .زمزمه‌ها شدت گرفت . . .
خبر‌ها از تاریک خانه‌های مخفی‌ جمهوری اعدامی میداد . نام هایی که تا به حال شنیده نشده بود . این بار یک نام آشنا ولی‌ غریبه با زندان و شکنجه هم مردم و هم سران مطلع را لرزاند :
زندان شهید همّت . ولی‌ گویا صلاح نبود مردم آن را بشناسند . صدایش در نطفه خفه شد . چرا که مزدوران بسیارند و رؤسا و مدیران آن آنقدر بلند پایه و متنفذ بودند که نشود یکشبه سرشان را زیر آب کرد یا با تهمت یا وصله نجوری که رسم مقامات جمهوری اعدامی است همه کاسه و کوزه‌ها را به سرشان خراب کرد و خودسر معرفی‌ کرد .
به یک باره همه تلخی‌‌ها و حقیقش به دست فراموشی سپرده شد و زندان حشمتیه که مدت‌ها خاک میخورد و قرار بود به سالن دیگری برای عروسی و مراسم سازمان جغرافیایی ارتش و دیگر سازمان‌های نظامی تبدیل شود چهره از خاک بیرون در آورد !
زمزمه‌ها به پچ پچ و پچ پچ‌ها فریاد شد . . .
ولی‌ فریاد‌ها به تندی به سکوت تبدیل شد . چرا که مرام ما مردم مماشات است و رسم کهنه ما مرده پرستی‌ .
قریب به یک ماه از ربودن میرحسین موسوی ، شیخ مهدی کروبی ، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی می‌گذرد . به اخبار هم اگر گذرا توجه کنیم پس از زندان خانگی حضور ایشان به زندان شهید همّت و حشمتیه نشان از بی‌ اعتمادی سران به یکدیگر و اختلاف نظر آنها دارد .
و عنوان کردن اینکه منافقین و سرویس‌های جاسوسی قصد ترورشان را دارند هم دست پیش گرفتن است برای پس نیفتادن .
این بار باید گفت :
دست در دست هم دهیم به مهر ، رهبران را برون کنیم از بند
 
حامیان حقوق بشر در ایران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر